با تو فسانه میشوم ، تا ته جاده بی صدا
محو نگاه مست تو ، شانه به شانه تا صبا
نقش و نگار بسته ای ، بر دلِ زار و خسته ام
بی تو دلم نمی شود ، شاد زِ ساز این نوا
کاش شبی کوچ کنم ، از گذرِ زمانه ات
با تو به آسمان رسم ، چون نفسی ز تن رها
خاموش و بی بهانه ام ، کن نظری به حال من
نیست کسی حریف دل ، تا که کند مرا جدا
عاشق بی سرا شدم ، راهی کوچه ها شدم
ای که به شکر بودنت ، هر سر شب کنم دعا
کاش که خاک پای تو ، از سر زلف می چکید
تا که به عشق ناب تو ،خانه ی دل شود رضا
بسته ام این دلم به تو ، تا که جهان خبر شود
رسم وفاداری ما ، باد برد به نا کجا .........
شعر از : افسون 
نظرات شما عزیزان: